مرگ آگوست کنت

مرگ کنت؛ پایه‌گذار جامعه‌شناسی نوین مرگ آگوست کنت، بنیان‌گذار جامعه‌شناسی نوین در چنین روزی از سال ۱۸۵۷ میلادی به وقوع پیوست.

ایسیدور آگوست ماری فرانسیس خاویر کنت، واضع نام جامعه‌شناسی و بنیان‌گذار جامعه‌شناسی نوین و دکترین پوزیتیویسم در نوزدهم ژانویه سال ۱۷۹۸ در مونت‌پلیه فرانسه به‌دنیا آمد. در نوباوگی، استعداد فراوانی در ریاضیات از خود نشان داد و از ۱۸۱۴م تا ۱۸۱۶م، دانشجوی مدرسه پلی‌تکنیک بود.

در سال اخیر - ۱۸۱۶م - به‌علت سرسختی و تمرد، از این مدرسه اخراج گردید و در تمام طول زندگی‌اش از تسلیم شدن به مرجعیتی که در اوایل جوانی در برابرش قرار گرفته بود، سر باز زد. سال‌های بعد در دوره‌های مختلفی با پلی‌تکنیک به‌عنوان مدرس یا ممتحن همکاری‌هایی داشت، لیکن هیچ‌گاه آن موقعیتی را که درخور قابلیت‌های واقعی‌اش بود، به‌دست نیاورد.

ویژگی‌های منش و مشرب کنت درواقع علت آن زندگی بود که فقط می‌توان غم‌انگیزش خواند. سنت‌ها و آئین‌های دانشگاهی در نظر او بسیار تحقیر‌آمیز جلوه می‌کرد و به کسانی که می‌توانستند به سهولت در زمره یارانش قرار گیرند، عمیقاً بدگمان بود.

آنچنان درمورد درستی نظرات خود ایمان داشت که با ناشران و مریدان خود ستیز می‌کرد و در برخورد با هواداران دلسوزی چون استوارت میل و گروته - هنگامی که دریافت حمایت مالی آن‌ها به‌منزله تسلیم آنان به سلطه معنوی او نیست - راه خشم در پیش گرفت. با ‌این‌همه هیچ‌یک از این سختی‌ها و یأس‌ها در گسترش و تکامل برنامه‌های او برای اصلاح دخالت نیافت، برنامه‌هایی که بسیاری از آن‌ها در زمان مرگش - در ۱۸۵۷م - فقط به مرحله طرح اولیه رسیده بودند.

کنت سال‌ها پس از ترک پلی‌تکنیک به‌عنوان منشی سن‌سیمون، کنت غیرمتعارف، انجام وظیفه می‌کرد؛ سن‌سیمون پس از یک رشته کارهای ماجراجویانه در فرانسه و کشورهای دیگر، در نیمه زندگی همه نیروهای گسترده و فارغ از نظم خود را وقف بازسازی جامعه اروپایی کرده بود. این پیوند کوتاه با سن‌سیمون در زندگی کنت اثر اساسی داشت، زیرا به یقین گفته می‌شود که کار کمال‌یافته کنت درواقع‌‌ همان گسترش عقاید سن‌سیمون است.

در سال‌هایی که - سن‌سیمون و کنت - کنار هم بودند، کنت کمبودهای سن‌سیمون را جبران می‌کرد؛ سن‌سیمون یکی از آن ذهن‌هایی را داشت که در آن نطفه‌های اولیه عقاید چنان سریع در پی هم قرار می‌گرفتند که هیچ‌یک قبل از ظهور نطفه جدید، توسعه و تکامل لازم را نمی‌یافت.

وی قادر نبود که زحمت آن شرح و تفصیل‌هایی که برای تأیید نظرات کلی درخشان او لازم بود، بر خود هموار سازد. کنت، در حد خود، انجام پژوهش گسترده‌ای را لازم دید و چون فوق‌العاده در این کار کوشا و علاقه‌مند بود به‌طور شایسته‌ای می‌توانست این مهم را بر عهده گیرد. با این‌همه سرانجام این پیوند همکاری گسسته شد، ظاهراً بدین‌علت که بر سر تألیف یک جزوه درباره «کار لازم برای تجدید سازمان اجتماع» اختلاف ‌نظر یافتند، لیکن علت اصلی‌اش این بود که هر دو بیش از آن خودپسند بودند که بتوانند یک کار مشترک را دنبال کنند.

آن اندیشه بدیعی که سن‌سیمون و کنت هر دو به نشرش علاقه‌مند بودند، به‌سادگی قابل تبیین است. آنان در روزگاری می‌زیستند که طی آن کشفیات بزرگی در شیمی، زیست‌شناسی و ریاضیات صورت گرفته و به‌سرعت به‌وسیله کارخانه‌داران و بازرگانان در عمل مورد استفاده قرار گرفته بود.

در آن سوی دریای مانش - یعنی در انگلستان - انقلاب صنعتی در گسترش اعلای خود بود، ثروت را انباشته می‌کرد و راحتی بشر را می‌افزود. حتی اقتصاد داخلی و سنتی فرانسه رفته‌رفته از این تحولات اثر می‌پذیرفت. چون این دو اصلاحگر به اطراف خود می‌نگریستند، ناسازگاری شگفت‌آوری را میان سرشت پویای علم و صنعت از یک ‌سو و ماهیت ایستای سیاست از سوی دیگر مشاهده می‌کردند.

حکومت، با وجود دگرگونی‌های سطحی در رژیم‌های سیاسی پی‌درپی، چونان گذشته دست ناطقان، حقوق‌دانان، روزنامه‌نگاران و دولت‌مردان باقی مانده بود؛ یعنی همه موجودات بی‌ارزش و «غیرعلمی»، آموزش‌ناپذیر در برابر درس‌های ساده پیشرفت و مشغول به برپائی و سرنگونی حکومت‌های نامناسب با مختصات زمان. سن‌سیمون به‌جای چنین مردانی، دانشمندان و اربابان صنایع را برمی‌نشاند که حکومتشان به اعتبار یک مسیحیت «نوین» و «علمی» مشروعیت و اخلاقیت می‌یافت.

جدایی از سن‌سیمون موجب شد که کنت به‌عنوان یک اصلاحگر در مسیر مستقل خویش قرار گیرد. وظیفه او به‌رغم خودش این بود که مردم را به منطقی بودن و گریزناپذیر بودن حاکمیت علم بر اجتماع متقاعد سازد. وی در گام نخست، به شالوده‌ریزی پایه‌های علمی یک اجتماع نوین همت گماشت و بر این باور بود که چون آدمیان این پایه‌ها را درک کنند، نظم نوین را پذیرا خواهند شد.

بین سال‌های ۱۸۳۲م تا ۱۸۴۲م، کنت به این کار پردامنه پرداخت. نتایج زحماتش در شش کتاب مفصل تحت عنوان «دوره فلسفه اثباتی» انتشار یافت. در این اثر، کنت در پی آن برآمد که قوانین اجتماع بشری را کشف کند، طرحی که در اندیشه او مستلزم نظام بخشیدن به همه علوم و مرور تاریخ بشر - یا دست‌کم مرور تاریخ دنیای غرب - بود.

هرچند فلسفه اثباتی برای خواننده این روزگار هم‌چون اثری بیش از حد مفصل و پرپیچ‌ و خم خوشایند نیست، در نظر کنت فقط وسیله روشن کردن زمینه مقدماتی توصیف وی از سامان اجتماعی نوین بود. وی این سخن را در «نظام حکومت اثباتی» - یعنی مجلد اول از اثر خود که در ۱۸۵۱م انتشار یافت - عنوان کرد. این اثر با تفصیلات جامع، آن دولت اثباتی را توصیف می‌کند که کنت معتقد بود بعد از امپراتوری دوم ناپلئون سوم تأسیس خواهد شد.

هرچند آثار کنت پیراسته از نقائص سبک و ذوق ادبی نیست، موضوعات درخور توجهی در سخنان او وجود دارد. وی به چند دلیل شایسته این توجه است. نخست آن‌که به مسائلی می‌پردازد که از ما جدایی‌ناپذیرند، از آن جمله‌اند مسأله قدرت دولت و رضایت افراد در اجتماع، تضاد میان روش‌های دانشمندان و بازرگانان، ابتکارات غیرمنتظره دولت‌مردان و ضرورت وجود یک افسانه مشروعیت‌‌بخش در امور اجتماع.

دوم آن‌که وی در روزگار خود و در دوره‌های بعد فوق‌العاده اثرگذار بوده است، در دوران حیاتش اثر او درباره روش علمی در میان اندیشمندان اروپایی که به‌طور کلی فارغ از مدهای اجتماعی دوران خود بودند - کسانی چون استوارت میل، لکی، گروته و مولی - بسیار مهم تلقی می‌شد. نفوذ او هم‌چنین در «برنامه‌ریزی اجتماعی» که رسم زمان بود و در حرکت‌هایی که علمیت بیش‌تری به حکومت و اداره امور غمومی می‌بخشید، آشکار است.

هم‌چنین، پاره‌ای از دیگر عقاید وی هنوز بسیار جان‌دار است. برای مثال؛ بهره‌گیری از افکار عمومی و مهار آن به‌وسیله حکومت و سازمان‌های خصوصی تبلیغات و القائات را می‌توان در این ارتباط ذکر کرد. هنگامی که یک «رایزن روابط عمومی» به ما می‌گوید که رضایت افراد چیزی است که می‌توان آن را «مهندسی کرد» از امکانی سخن می‌گوید که کنت با تفصیلات عملی در کتاب «نظام حکومت اثباتی» به آن پرداخته است.

علاوه بر آن، پرستش نوین «علم» نتیجه مستقیم کج راه کردن بحث باارزش کنت درباره روش علمی است؛ برای مثال، استراتژی تبلیغات جدید بیش‌تر تکرار این سخن است که فرآورده‌های مورد ‌نظر به‌وسیله دانشمندان تأیید شده است. در‌‌نهایت، برنامه‌های «آموزش» و ارشاد - که هنگام بالاگیری موج لیبرالیسم قرن نوزدهم بدعت‌گذارانه و حتی شوم تلقی می‌شد - در این روزگار به‌طور نظام‌یافته، نه‌تنها به‌وسیله حکومت‌های توتالیتر، بلکه تا حد قابل توجهی به‌وسیله حکومت‌هایی که خود را دموکراتیک می‌نامند، انجام می‌پذیرد.

کنت با اعتقاد راسخ به فلسفه‌ اثبات‌گرایی (پوزیتیویسم) معتقد بود باید برای علوم انسانی نیز حیثیتی مشابه علوم تجربی قائل شد، به این معنی که علوم انسانی نیز باید از ابزارِ پژوهشِ تجربی استفاده کنند. کنت بر این باور بود که جوامعِ انسانی از سه مرحله‌ الهی، فلسفی، و علمی عبور کرده‌اند (بعضاً مرحله‌ اساطیری را نیز می‌افزایند).

در جوامعِ اساطیری، کاهنان رهبران جامعه به‌شمار می‌روند، در جوامع الهی که تبلورِ تاریخیِ آن قرون وسطی است، پیامبران و در عصرِ رنسانس و پس از آن فیلسوفان. اما در دوره‌ کنونی (عصرِ علمی) دانشمندان و جامعه‌شناسان رهبران جامعه خواهند بود. البته ممکن است در هر جامعه‌ای بازمانده‌های فکری اعصارِ گذشته رسوب کرده باشد.

ایسیدور آگوست ماری فرانسیس خاویر کنت، سرانجام در تاریخ پنجم سپتامبر سال ۱۸۵۷ میلادی در سن پنجاه و نُه سالگی درگذشت. وی به‌عنوان واضع نام جامعه‌شناسی و بنیان‌گذار جامعه‌شناسی نوین و دکترین پوزیتیویسم شناخته شده ‌است. تابلوی علوم، سیر تکامل ذهنی بشر و توجه به جنبه‌های پویا و ایستای جامعه از اندیشه‌های برجسته‌ اوست.

منبع: ایمنا